تاریخچه باغزندان

در گذشته باغزندان روستایی در شرق شاهرود بود که در فاصله بین آنها باغ ها و کوچه باغی ها و نهرهای زیادی وجود داشت. این روستا در جنوب تپه ای به نام “کمر باغزندان” قرار داشته است. مردم باغزندان هنوز به جایی که امروزه بین مسجد امام حسن علیه السلام و مزار باغزندان قرار دارد، دِه می گویند. در آن زمان مردم بالای کمر برج دیدبانی درست کرده بودند که افرادی از آنجا به دیده بانی میپرداختند و در صورت نزدیک شدن خطر سریع به مردم اطلاع میدادند. همیچنین بین این دو برج دیدبانی، یک قلعه قرار داشت که در آنجا روضه خوانی میکردند و آنجا حسینیه و مسجد بود.


بر روی کمر باغزندان چاهی قرار دارد که افراسیاب بیژن را در آن زندانی کرده است و به آن چاه بیژن میگویند. افراسیاب، بیژن را در چاهی عمیق و تاریک زندانی کرد و سنگ بزرگی را هم بر دهانه چاه گذاشت و منیژه را کشان کشان به بالای چاه برد… گیو پرسید بیژن کجاست؟ کیخسرو در جام جهان نما نگریست و بیژن را افتاده در چاهی در سرزمین توران دید که سنگی بر دهانه ی چاه فتاده و دخترکی گریان بر چاه نشسته است. دخترک با کندن سوراخی در کنار سنگ بیژن میوه و خوردنی  های صحرایی می اندازد . آنها فهمیدند که دخترک او را زنده نگه داشته است. او رستم را به آنجا گسیل کرد و او بیژن را آزاد کرد.

درباره این چاه در لغت نامه دهخدا آمده است: چاه بیژن. [ هَِ ژَ ] (اِخ ) نام چاهی که افراسیاب بیژن را در آن بند کرده بود. (آنندراج ). چاهی در توران که افراسیاب بیژن پهلوان ایرانی را در آن حبس کرده بود و رستم او را نجات داد.

(فرهنگ نظام ) :
ز ظلمت گشته پنهان خانه ٔ خاک
چو چاه بیژن و زندان ضحاک.

(از آنندراج ).

تا لب نانی بدست آرم چه خونهامیخورم
دست کوته را تنور رزق چاه بیژن است.

صائب (از آنندراج ).

رجوع به چاه بوقیر و چاه بیجن شود.


وجه تسمیه باغزندان بخاطر همین زندان و باغ های اطراف آن است. بزرگترها میگویند که این چاه یک راه زیرزمینی به برج کاشانه بسطام دارد و راهی به گنبد و راهی به زابل و راهی که طلسم است. همچنین میگویند روسها در زمان جنگ جهانی دوم چندین نقطه در کمر باغزندان را منفجر کردند و سنگ بزرگی درون چاه انداختند که راه آن کاملا بسته شد.


در حوالی سال 1200 ه.ق مردم تصمیم گرفتند مکان خانه های خود را تغییر  بدهند و خانه های نو بسازند و دور خانه ها قلعه ای بسازند که بتوانند بهتر در برابر اشرار از خود دفاع کنند (به یک قول دلیل این تصمیم بر جابجایی این بود که خانه های مردم ده بر اثر زلزله دچار آسیب شده بود). برای تعیین مکان جدید یک سنگ را مشخص کردند که یکی از قویترین افراد روستا از پای کمر آنرا با فلخمان گرگی به سمت قبله پرتاب کند. در جایی که آن سنگ به زمین افتاد خانه های خود را ساختند و دور خانه ها را قلعه ای کشیدند که دو دروازه بزرگ داشت که به آنها دروازه پایین و بالا میگفتند. در سال 1206 ه.ق حاج اسماعیل باغزندانی مدرسه علمیه بازار شاهرود را بنا کرد. در سال 1284 ه.ق طالب فرزند حاج اسماعیل باغزندانی محلی را در قلعه برای عزاداری اهل بیت علیهم السلام وقف کردند که به مسجد و حسینیه قلعه مشهور شد. حاج ابوالقاسم نیز خانه خود که در آن روضه و مجالس اهل بیت علیهم السلام برپا میکرد را در سال 1290 ه.ق وقف مسجد کرد و مسجد حاج ابوالقاسم بنا شد. در همین سالها بود که مسجد ملا علی اکبر که بعدها به نام مسجد خورد (یعنی کوچک) و مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام تغییر نام یافت، وقف شد. در سال 1300 ناصرالدین شاه قاجار در بازگشت از سفر دومش به مشهدالرضا علیه السلام از باغزندان عبور کرد و اوصاف آنرا در در سفرنامه بیان کرد. جمعی از مردم روستا به پیشواز شاه رفتند و جلوی او فرش پهن کردند.

هم اکنون در نزدیکی میدان جمهوری اسلامی (فلکه) شاهرود دو کوچه مقابل هم وجود دارد که از قدیم یکی به کوچه راه دیزج و دیگری به کوچه راه باغزندان شهرت دارد. یعنی این دو کوچه در قدیم مسیر رفتن از شاهرود به سوی باغزندان و دیزج بوده است. در باغزندان هم کوچه ای که مسیر رفتن به بدشت بود به کوچه راه بیش (biyesh) شهرت داشت.

شاهرود در اوایل عصر قاجار به دلیل موقعیت تجاری و اقتصادی و نظامی، به رشد و توسعه محسوسی دست یافت به طوریکه از قصبه ای کوچک به شهری پررونق مبدل گشت (ن.ک: مقاله ساختار اقتصادی و اجتماعی شاهرود در نیمه اول عصر قاجار) و باغزندان هم که روزگاری یکی از روستاهای همجوار شاهرود بود با افزایش جمعیت و مهاجرت مردم از اطراف به یکی از محله های شاهرود تبدیل شد.


باغزندان از زبان ناصرالدین شاه قاجار (کتاب سفرنامه خراسان (سال 1300 ه.ق)، ناصرالدین شاه قاجار، انتشارات بابک، تهران، 1361، صص 238 تا 240) :

روز چهارشنبه بیست و سیم

امروز باید برویم به دهملا در روزنامه سفر سابق نوشته بودیم که از شاهرود به دهملا پنج فرسنگ است. امروز که از روی ساعت حرکت کردیم درست سه ساعت و نیم و یک ربع راه بود. صبح از سراپرده بیرون آمده سوار شدیم میخواستیم به جای بلندی رفته شهر شاهرود را تماشا کنم از کنار باغ زندان (یا باغ زندان) عبور کرده راندیم. دو دره است که معبر است و به بسطام میرود. کوههای حدود شاهرود و غیره کوههای بسیار خشک بی سبزه غمناکی است همه سنگ سخت سیاه و بی راه یک بوته گون ندارد. رسیدیم به اول قنوات باغ زندان تیولی ظهیرالدوله و آب جلالی که مخصوص شهر شاهرود است. الحق تا امروز آبی به این خوبی و پاکی و گوارائی ندیده بودم. آب قنات باغ زندان متجاوز از سه سنگ و آب جلالی زیاده از پنج شش سنگست. باغ زندان پانصد خانوار سکنه دارد و در حقیقت جزء شهر است. این دو نهر همینطور از دو سمت جاریست یکی داخل شهر میشود و دیگری به باغ زندان میرود. اطراف نهرها درختهای سنجد و بید زیادی دارد. اگر اینجا را اوقاتی صرف کرده درست کنند خیابان بسیار خوبی خواهد شد. خلاصه دیشب به مجدالوله فرموده بودیم که صبح پیش رفته روی تپه جای خوبی را برای تماشای شهر پیدا کند که برویم آنجا شهر را تماشا کنیم. او هم به زحمت زیاد بالای کوه بسیار سختی که یک قلعه خرابه هم از قدیم بالای آن بود رفته جای خوبی که منظر به تمام شهر داشت پیدا کرده بود. همه جا از توی جاده و معبر رفته تا نزدیک به آن کوه رسیدیم. قدری با است بالا رفته و بعد دیگر اسب هم نمیرفت. پیاده شده رفتیم تا بالای کوه نشسته با دوربین مشغول تماشای شهر  شدیم. تفصیل وضع از این قرار است. شهر شاهرود در دامنه کوهی واقعست که این کوه تمامش سنگ سخت و خشک و خالی از سبزه است که یک بوته خار هم ندارد و داخل شهر قلعه دارد که از قدیم است و خانوار زیادی در آنجا منزل دارند معلوم میشود سابقا شهر منحصر به همین قلعه بوده است ولی تا حالا قلعه نوی بنا شده و خانوار بسیاری از اهل نیشابور و تجار روس و ارمنی و غیره منزل دارند که خانه های بسیار و دیوارهای محکم که مثل دیوار قلعه است برای خانه های خود ساخته اند. بازاری بسیار خوب، مساجد متعدد و حمام و غیره دارد. یک مسجد هم حالا تازه مجتهد شاهرود میسازد. روی هم رفته شهر بزرگ معتبر خوبی شده است و ده زندان هم که بالای شهر واقع و ده بزرگ آبادیست بر آبادی و عظمت و شکوه شهر افزوده است. زیر دست شهر هم دهیست معروف به قلعه نوروز که در عهد نادرشاه ساخته شده است. آن نیز بر بزرگی و آبادی شهر افزوده است…


کتاب روزنامه سفر خراسان به همراهی ناصرالدین شاه (سال 1300 ه.ق)، میرزا قهرمان امین لشگر، انتشارات اساطیر، تهران، 1374، ص 215 :

قبل از حرکت موکب اقدس اعلی سوار شدیم. از میان آبادی قریه باغ زندان که دهی خیلی معتبر و آباد است و امیر الامراء العظام ظهیرالدوله در آنجا علاقه دارد گذشتیم. این ده دو سه مسجد و حمام و عمارت و باغات و دکاکین رعیتی دارد و اتصال به شاهرود دارد. و از آبادی آنجا گذشته به آبادی شاهرود رسیدیم.


توصیف دیگری از باغزندان در سفرنامه ای به سال 1276 قمری

«… و (شاهرود) شش محله دارد: از جمله یک محله اش باغ زندان است [که] مقابلش تپه بلندی است، می گویند در میات تپه چاهی دارد که زندان عهد قدیم بوده است و هفتصد و پنجاه خانه وارند…»

(منبع: کتاب فرهنگ مردم شاهرود صفحه 46 ؛ به نقل از سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان به کوشش مسعود گلزاری که به دست میزا ابراهیم نامی برای ژنرال درن طی سفری در سالهای 1276 و 1277 هجری قمری نوشته شده است.)


باغزندان در کتاب مطلع الشمس ( سفرنامه اعتماد السلطنه):

ساخت مدرسه بازار توسط باغزندانی ها:

مدرسه بازار را حاجی اسماعیل اعمی از اهل باغزندان در سال 1206 (هزار و دویست و شش) ساخته و لفظ غور ماده ی تاریخ بناست

کال باغزندان:

«رودخانه در شاهرود بود بالنسبة با عظمت که حالا مجرای سیلاب آن به سمت مشرق و مابین شهر شاهرود و باغزندان است و آن رودخانه در وقت سیلاب آب دارد مجرای سابق رودخانه حالا مسکون و جز و بیرون شهر است…»

(منبع: کتاب فرهنگ مردم شاهرود صفحه 72 به نقل از کتاب مطلع الشمس (سفرنامه خروج از مشهد، ورود به دارالخلافه تهران) محمدحسنخان صنیع الدوله «اعتماد السلطنه» )


کال باغزندان مسیلی است که سیل های دشت مجن و تاش به آن سرازیر می گردد و از باغزندان میگذرد و به سوی کویر حاج علیقلی میرود. در گذشته مسیر این رود از خیابان فردوسی بوده است. در گذشته در جایی که امروز شهربازی شاهرود قرار دارد کروی آب بود که آب کال را بین رودهای شاهرود و باغزندان تقسیم میکرد. یکبار خانم امیراعظم تصمیم گرفت که این کال را تصاحب کند که با مقاومت مردم مواجه شد و نتوانست خواسته خود را عملی کند.

آقای ابراهیم مزینانیان فرزند مرحوم آجودان موسی مزینانیان درباره پیشینه کال باغزندان و پل سرچشمه میگوید: پدرم همیشه نقل میکرد که ابتدا بستر رودخانه شاهرود در خیابان فردوسی کنونی قرار داشت. (این امر از پستی و پیچ و خم خیابان فردوسی مشخص است). حدود صد سال پیش، امیراعظم نزد بزرگان باغزندان آمد تا آبراهه ای به او بدهند تا بتواند آب را از سرچشمه به قلعه نو خالصه انتقال بدهد. به مرور این آبراهه بزرگتر شد و در زمان پهلوی اول با ساخته شدن پل سرچشمه روی آن به مسیل اصلی شهر تبدیل شد. اما در طول این مدت این پل جوابگوی سیلهای بزرگ نبوده و بارها بخشی از سیل به خیابان فردوسی و پشت کمر باغزندان تغییر جهت داده است. این پل در سال ۱۳۸۱ در لیست آثار ملی ایران ثبت شد.


دبستان مولوی با بیش از هشتاد سال قدمت و پس از چندین بار تغییر مکان، هنوز در این محله فعال است.

دبستان مولوی در سال 1324 خورشیدی: