شهید غلامرضا سلیمانی در دهم مرداد 1345 در روستای قرناباد گرگان چشم به جهان گشود. او در سن شش سالگی به مدرسه رفت و ابتدایی را به پایان رساند، اما نتوانست بیش از آن زندان مدرسه را با آن وضع کذایی و تحمل نماید و به حرفهای پوچ معلمان بی علم گوش کند، لذا درس را کنار کذاشته و از مادر خود کسب تربیت نمود تا اینکه برای کمک به امر معاش خانواده به کار بنایی و سفیدکاری مشغول شد و چنان موفق بود که در مدت کوتاهی به یک سفیدکار ماهر و معروف تبدیل شد. او که روزها مشغول کار بود اما از بسیج و گروه مقاومت دل نمیکند و یکی از افراد گروه مقاومت لیلة القدر باغزندان بود و بعضی شبها به گشت رزم شبانه میرفتند و خود را برای رفتن به جبهه آماده میکردند. او اخلاق پسندیده و خوبی داشت و همه او را دوست داشتند. او فردی کاری بود و از فراغت و بیکاری به شدت ناراحت بود.
زمانیکه به دلیل سرمای شدید هوای شاهرود، کار کردن در آنجا مشکل بود، برای کار به گرگان رفت، اما وقتی مطلع شد که برادرش روزهای آخر خدمت سربازی را میگذراند در بسیج گرگان ثبت نام کرد و برای وداع با پدرو مادرش به شاهرود بازگشت، وداعی که معلوم بود بازگشتی نخواهد داشت…
شهید سلیمانی در 62/7/14 برای دوره آموزشی به رامسر رفت و از آنجا عازم جبهه شد. او مدتی در جبهه نبرد حضور داشت و گاهی همچون حضرت عباس سقایی مینمود تا اینکه در عملیات والفجر4 در منطقه کله قندی (پنجوین) مریوان در ساعت 4:30 بعد از ظهر روز 62/8/1 با اصابت ترکش خمپاره و دادن دست راست و قسمتی از سر مطهرش به شهادت رسید. او چنین آرزویی را داشت و سرانجام به مقصد رسید.