شهید عليرضا جلالي، ۱۲خرداد ۱۳۴۲، در شهرستان شاهرود ديده به جهان گشود. او فرزند زندهیاد حاج محمدرضا جلالی (قناد) و حاجیه خانم زندهیاد زهرا عامریان و نوه دختری مرحوم هاشم عامریان (کرمان) بود.

تا اول متوسطه درس خواند. جهادگر بود. بيست و پنجم ارديبهشت 1361، با سمت راننده لودر در اهواز بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش شاهرود واقع است.
علیرضا جلالی در سال 1342 در خانهای محقر در محله چناران شاهرود کوچه برادران، منزل موروثی که دو اتاق کوچک داشت به دنیا آمد و دوران کودکی را طی نمود. در سه سالگی فعالیت چشمگیری داشت. در اوقات بیکاری نزد مادرش اصول دین و احکام نماز را فرا گرفت و گاه هنگام فراغت به خانهای که در همان نزدیکی بود میرفت و درس میگرفت و در پنج سالگی کاملا خرید بازار و کارهای در توان خود را در دکان با پدرش همکاری میکرد.
در سال هزار و سیصد و چهل و هشت در مدرسۀ پدر( فتاح کنونی) که نزدیک منزلشان بود به تحصیل پرداخت. در طول تحصیلات ابتدایی کمک به پدر و خرید منزل را به عهده داشت. در اندک وقتی که پیدا می کرد در تکیه گلشن، نزد کربلایی علی مومن که کفاشی داشت به یادگرفتن قرائت نماز میپرداخت.
بعد از دوران ابتدایی در راهنمایی فردوسی ثبت نام و مشغول تحصیل شد. هنگام تحصیل در ساختن منزل که در اول پیشوا قرار دارد، نهایت کوشش را داشت و زحمت بسیاری در ساختن این منزل متحمل شد.
سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت که انقلاب اوج گرفت در تظاهراتی که در بیست و یکم ماه رمضان آن سال که از مسجد مصلی شروع شد، نقش بسیار مهمی داشت که در کوچه مسجد آقای اشرفی ماموران رژیم او را تعقیب نموده و دستگیر شد از آن به بعد در تظاهرات چهلم شهدای قم، تبریز و اصفهان که انجام میشد نقش داشت. از عکسها و نوارهای امام امت و از کتابهای استاد مطهری و کتابهای مذهبی و رساله امام استفاده میکرد.
یک روز که تظاهرات مردم بر علیه رژیم از مسجد مصلی شروع و جلوی شهربانی قدیم محاصره گردیدند، ماموران رژیم گاز اشک آور انداختند. علیرضا جلالی که چندین باتوم خورد و تا چندین روز در خانه مداوا میشد.
در اول ماه محرم که انقلاب اوج گرفت، فعالیت ایشان هم افزونتر شد. در سوم محرم چند پوستر از امام و آقای طالقانی در تکیه بازار برد که آنرا به دیوار نصب کند، چند نفر از کار ایشان جلوگیری نموده و ایشان هم به نصب پوستر پرداخت و آنها را قانع کرد. تا وقتی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید به درس خود ادامه داد. در شبها به گشت و نگهبانی میپرداخت تا اینکه بسیج مردمی تشکیل شد. که یکی از اعضای بسیج مردمی بود و گروه مقاومت امام را تشکیل دادند.
ماه سوم جنگ از طرف بسیج به پادگان امام حسین(ع) تهران اعزام شد و پس از یک ماه سه روز به مرخصی آمد و سپس خداحافظی و اعزام به جبهه مریوان شد.
مدت پنج ماه در مریوان بود. که در طی حمله شبانه به گروه نه نفره آنها شاه حسینی و یحیای شهید شده و علیرضا در ان شب به وسیله خمپاره دشمن چندین ترکش به قسمت های اعضای بدن اصابت کرده و او را مجروح کرد و در بیمارستان مریوان معالجه شد. چشم او تاحدودی بینایی خود را از دست داده بود. پس از پنج ماه به زادگاه خویش بازگشت و پس از سه ماه بار دیگر از طریق سپاه پاسداران به پادگان حمزه اعزام شد و پس از چند روز برای ماموریت به زندان اوین که پست حساسی و مهمی بود، فرستاده شد. او اعتراض به این داشت که من آمدم تا به جبهه بروم نه اینکه اینجا بمانم.
در سال شصت و یک از طریق جهاد سازندگی به اداره راه معرفی شد و مدت یک ماه در جاده جدید طرود که بلدوز و گریدر کار می کرد به جاده سازی پرداخت.
در تاریخ دوازدهم اردیبهشت شصت و یک از طریق جهاد سازندگی به جبهه اهواز خونینشهر اعزام شد. بعد از چند روز، یک شب چند راننده بلدوز و گریدر خواستند که سه نفر از شاهرود حرکت می کنند و به خط مقدم می روند. بعد از دو سه شب که چندین کیلومتر خاکریز درست میکند شب سوم بعد از نماز صبح که چند نفر دور هم جمع بودند به وسیلۀ ترکش خمپاره60که بی صداست زخمی میشود. علیرضا جلالی به اهواز اعزام میشود و از اهواز به بیمارستان تهران. در تاریخ بیست و پنجم اردیبهشت شصت و یک در تهران شهید میگردد و به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت میرسد. آری شهادت لایق هر شخص و هر کسی نیست. شهادت برای مردان انتخاب شده است. خداوند آنها را انتخاب میکند. حدیثی است که میفرماید هر که عاشق من بشود من عاشق او خواهم شد و او را میکشم و شهیدش میکنم.
و من که پدر شهید علیرضا جلالی هستم در دو سه جمله وظیفه خود میدانم که اگر نگوییم دین خود را ادا نکردهام. 1- در طول زندگیاش کوچکترین بیاحترامی به پدر و مادر خویش روا نداشت. و همیشه سرزنش میکرد آنکه را از مادیات دنیوی سخن میگفت.
2- به پدر و مادر و خواهران خود نصیحت می نمود.
3- تنها آرزوی او این بود که اول اسلام، دوم دفاع از رهبری، سوم اینکه شهادت نصیبش گردد.
چون کوهی استوار در برابر تمام سختیها و مشکلات مقاومت میکرد. ما یک عمر خود و پدران ما میگفتند:« ای امام حسین اگر ما در صحرای کربلا میشدیم، یاریات میکردیم. یاری او یاری اسلام است الان هم جنگ کفر با اسلام است و هر مسلمان وظیفه دارد به یاری اسلام بشتابد.
محمدرضا جلالی پدر شهید
وصیت نامه شهید علیرضا جلالی
افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین
بار پروردگارا ای رب العالمین ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلوب طالبین
تو را شکر که شربت شهادت این یگانه راه رسیدن انسان به خود را به من بنده حقیر و گناهکار ارزانی داشتی! تو را شکر که این تنها نعمت خدا پسند خودت را بر این انسان ذلیل عطا نمودی. من تنها راه سعادت خویش را شهادت در راهت یافتم و چه زیباست که من با ضمان کوچکترین وسیله خود، اعلاترین و ارزشمندترین ارزشها را گرفتم. این نیست مگر لطف و عنایت پروردگار نسبت به بندهاش. خداوندا رهبر کبیر امام خمینی را تا ظهور حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف صحیح و سالم و تندرست نگهدار
سخنی کوتاه با والدین عزیزم
پدر و مادرم مگر نه اینکه شما همیشه آرزو داشتین که من خوشبخت شوم که حالا به آن خوشبختی رسیدم شما هم خوشحال باشید و صبر داشته باشید ما بایستی با خونمان این درخت انقلاب را آبیاری کنیم تا سرپا بماند.
پدر مادر و خواهران عزیز: برای امام دعا کنید یادتان نرود
در آخر سخنی با هموطنان عزیزم، البته من کوچکتر از آنم که برای شما امت شهید پرور پیام بدهم ولی جان خدا را فدا نموده سخنی دارم برادران و خواهران عزیز امام بزرگوار را تنها نگذارید. هوشیار باشید که از انقلاب سو استفاده نکنند. خواهران عزیز حجاب شما بسیار مهم است حجابتان را حفظ کنید و دیگر اینکه با کمبودها و نارسایها بسازید که این انقلاب ما و این آب و خاک را فقط خدا نگهدار می باشد.
برادر کوچک شما علیرضا جلالی20/2/61
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
