محسن مزینانیان، شاعر

آقای محسن مزینانیان شاعر جوان و خوش قریحه باغزندان است. وی سروده های زیبایی در محبت اهل بیت علیهم السلام دارد. از دیگر از دغدغه های او احیای ادبیات و لهجه شاهرودی است.

از سروده های ایشان:


دارایی من حسین(ع) و عشق است حسین / دنیا برِ من با تو بهشت است حسین

این سینه ناقابل بشکاف ببین / هر گوشه آن به خون نوشته ست حسین


ای کاش دلم ازین قفس پر بزند / دیوانه شود به سیم آخر بزند

یا رب به پر و بال دلم کن نظری / تا بار دگر به کربلا سر بزند


این نغمه با نوای تو نزدیک میشود / این شعر با غریب تو تحریک میشود

از لابلای این همه فریاد بی صدا / تنها صدای توست که تفکیک میشود

شب میرسد و رهگذران گمرهان محض / خورشید، نور بخش که تاریک میشود

افکار صادقانه و پاکی که داشتیم / غرق ترانه های رمانتیک میشود

هم عصر من که اول راه است و خامِ خام / جای نماز عاشق موزیک میشود

این فکر روز پیش مرا محو کرده بود / چادر حریف مانتوی آنتیک میشود؟

این طرز فکر نسل جوانست وای من / شلوار تنگ و موی فشن شیک میشود!

آقا نظاره کرده و احوال ما ببین / خوب زمانه بد شده بد نیک میشود

تا کی برای آمدنت استخاره کرد؟ / مرگ زمین به ثانیه نزدیک میشود…


دل تنگتُم صحن و سراته عشقه / سقاخانه اسماعیل طلاته عشقه

فرشته ها به صف میون صحنت / بَقبقوی اون کفتِراته عشقه

آقام امام رضا چه باصفایه / هرگی گدایه اینجه پادشایه

شاهد هوخوای شاهد مِن خدایه / دار و ندارُم اِز امام رضایه

اگرچه عاشقت بی دست و پایه / یه عمریه همسایه شمایه

مِن خاک پای زائراتوم آقا / هر قِدمش ثُواب کربلایه


شاخه گل یاس به دادم برس / معنی احساس به دادم برس

نوکرت آقا دگر از پا فتاد / حضرت عباس به دادم برس


شعر بدون نظرت ناب نیست / خجلت من کمتر از آب نیست

پور علی ماه بنی هاشمی / لایق توصیف تو مهتاب نیست


ای نوکریت ز پادشاهی سرتر / سلطان سریر ارتضا شمس به سر

بین بر در درگهت گدا آمده است / یا ضامن آهو دل زارم بنگر


شونه های استوارت تکیه گاه گریه هامه / اون نگاه مهربونت همزبون بی ریامه

میشنوی درد دلامو میذاری مرهم رو زخمام / عزیزم جز تندرستیت از خدا چیزی نمیخوام

ای که دستات واسه من همیشه یه سایبونه / گل خوشبوی محبت زده از نگات جوونه

میبوسم دستتو مادر هرچی دارم از تو دارم / تو رو با تموم عشقم به روی چشام میذارم

راست میگن که مادرامون جایگاهشون بهشته / اینو روی پیشونیشون قلم خدا نوشته

ای که خاطرت عزیزه نفسات ترانه خیزه  / جون میدم وقتی میبینم اشک ازون چشات میریزه


تیرش به نشان رسیده باید بروم / لب تا ته جان رسیده باید بروم

من کال هنوزم که هنوزست ولی / سوگند به آن رسیده باید بروم


با اینکه کمی دروغ تحولیم داد / یک حافظه شلوغ تحولیم داد

الگوی منست در امانتداری / چون ماست گرفت و دوغ تحولیم داد


این من نیستم

من من های من است

من من های من نیم من هم نمی شود

خوشا به حال گاوها…


به یادم هست روز خاستگاری / به من گفتی که هیچ پولی نداری

پذیرفتم تو را با جیب خالی / زدم خود را به خواب و بی خیالی

گذشت اندی و ما کردیم عروسی / شبی پرخاطره با دیده بوسی

شروع شد زندگی با آس و پاسی / نبود در جیب من هیچ اسکناسی

ز بس آقا خرید اجناس قسطی / به مردم شد بدهکار دستی دستی

 شب و روز دنبال اضافه کاری / شده بود از من و خونه فراری

درست تو یه همچین گیروداری / اضافه شد به کارام بچه داری

یه روز پوشک داری شیرخشک نداری / یه روز شیرخشک داری پوشک نداری

میون عالم خواب و بیداری / مامان گفت دخترم کجای کاری


میرسد روزی که من فانی شوم / در حصار خاک زندانی شوم

جامه جسمم بود تنها کفن / با لبانم خاک تنها همسخن

روح من از جسم من پر میکشد / بر فراز آسمان سر میکشد

زندگی از بهر من خیری نداشت / بهر این قلبه زمین مهری نداشت

زندگی ارزانی اهل زمین / من فقط راحت شدم تنها همین


شاعر شدن دلیل قشنگی که زنده ام / فرجام نابرابر جنگی که زنده ام

هرکس دلی برای خودش رنگ میزند / دنیای من شده است به رنگی که زنده ام

از عمق قصه ها ژپتو داد میزند / در سینه مخوف نهنگی که زنده ام

ای ماه فرصتی بده تا آسمان شوم / در چشم بی حیای پلنگی که زنده ام

این اتهام از سر من رد نمیشود / از لابلای حلقه تنگی که زنده ام

انسانیت برای خودش جایگاه داشت / شرمنده ام از این همه ننگی که زنده ام

روح مرا به نیت قتلم هدف بگیر / شلیک کن همیشه فشنگی که زنده ام


معصوم ترین ترانه زندگیم / تک نغمه عاشقانه زندگیم

به تازه شدن اگر امیدی داری / امروز تویی بهانه زندگیم


در ذهن خودم همیشه انکار شدم / از جنس همین کاغذ و خودکار شدم

من پرده ای از نمایش زندگی ام / هر روز در این مغازه تکرار شدم


فرصت به دلش نداده عاشق بشود / توفان زده ای سوار قایق بشود

یک کار که خوب خوب آنرا بلد است / این است همیشه مایه دق بشود


نه شاعرم نه نویسنده ام نه نقاشم / خدا کند که فقط لحظه ای خودم باشم…


پر از ایراد و اشکال است شعرم / گمانم میوه کال است شعرم

به خود گفتم که شعرم موج دریاست / ولی بسیار بی حالست شعرم


از جنس تو ام سکوت را میفهمم / خاکی شدن و هبوط را میفهمم

با اینکه شب قبل شنیسل خوردم / من طعم خوش قروت را میفهمم


از شعر کمی دور شدم میبخشید / خوردم به شما کور شدم میبخشید

گفتید که دیگر اسمتان را نبرم / من ایندفعه مجبور شدم میبخشید


در جستجوی قافیه گیجم هنوز هم / چون موجهای منگ خلیجم هنوز هم

با اینکه باغ پر شده از میوه های نو / در کنج باغ شعر هویجم هنوز هم


من خام شدم که شعر  از دستم رفت / آبی نشدم سپهر از دستم رفت

از بس که به فکر ماه آبان بودم /  زیبایی ماه مهر از دستم رفت