شهید علی اکبر رضوانی در دوم فروردین 1326 در شاهرود چشم به جهان گشود. او که کارمند راه آهن شاهرود بود پس از نزدیک یک سال حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل در تاریخ 24 دی 1365 در عملیات کربلای5 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سرش به فیض شهادت رسید و در بارگاه نورانی امام رضا علیه السلام به خاک سپرده شد. در گلزار شهدای باغزندان یک سنگ قبر به صورت نمادین برای او قرار داده شده است.
شهید رضوانی از زبان یکی از بستگان ایشان:
شهید علی اکبر رضوانی در خانه ای عجین با اسلام و اعتقادات ولایتی در سال 1326 شمسی پا به عرصه جهان نهاد و مادری به وی شیر ولایت نوشاند که شیر او پیوسته با اشک روضه حسینی آمیخته بود. دامن زهرا گونه ای که پیوسته با قرآن و دعا و نماز و مسجد و جماعت زنده و قائم بود و گریان و محزون و لحظات زندگی با شعائر امامت و ولایت بافته و تافته شده بود. مادری که چون سحرگاهان ساعتها قبل از اذان چشم به آسمان و دست دعا داشت و پس تهجد و نافله شب و دعاها و مناجات فراوان درب منزل را باز و آب پاشی کرده جهت اقامه نماز رهسپار مسجد میشد که از قدیم الایام جماعت صبح و ظهر و شب اقامه میشد و پس از ادای فریضه صبح که استحباب دارد تا طلوع آفتاب معمول یک و نیم ساعت از فجر صادق تا طلوع آفتاب فاصله دارد به دعا و نیایش به درگاه حق تعالی مشغول بود و معمولا اولین نفرات وارد مسجد و قریب به اتفاق آخرین فردی که از مسجد خارج میشد ایشان بودند که میگفتند کلیددار و معمولا ساعات آخر فقط به تنهایی در مسجد سر میبردند که معمولا کسانی که ارتباط دائم داشتند به خوبی میشناختند از این قضیه مطلع بودند و در نماز جماعت های ظهر و عصر و مغرب و عشاء چنان مسئله ای مشهود بود و نیز در جمعه و ایام خاص ائمه و مخصوصا ماه مبارک رمضان و محرم و صفر موارد عبادت و توسل و .. تشدید داشت.
و معمولا همه افراد که افطار آنان تمام میشد پس از نماز جماعت ایشان از مسجد برای افطار می آمدند و باز در عتبات و حرم ها این موارد بسیار شدیدتر میشد و… و یکی از نکات قابل توجه در مشهد مقدس در حرم ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام بدینگونه بود که صبح پس از صرف صبحانه مشرف میشدند حرم و غروب آفتاب قبل از مغرب جهت صرف نهار که همزمان با شام میشد برمی گشتند و مخصوصا زیارت ایام خاص از جمله زیارت رجبیه در ماه رجب المرجب را مقید بودند و دیگر موارد مشابه که قضایای طولانی دارد…
و حال با مقدمه فوق الاشعار از دامن چنین مادری با چنین خصوصیات خاص مذهبی فرزندی به نام علی اکبر (شهید) داشت و بعد از ایشان علی اصغر که بیش از سی سال است روحانی و سرباز امام زمان ساکن در مشهد و امام جماعت و اهل منبر که پیوسته با شهید ارتباط نزدیک و پس از شهادت طبق وصیتنامه وصی شهید می باشد.
علی اکبر شهید پس دوران طفولیت و تحصیلات ابتدائی و تلمذ از حوزه با شروع جامع المقدمات و دیگر فعالیت ها حدود سالهای 1342 و 43 پس از قیام 15 خرداد 42 عازم تهران شدند و چون اعتقاد مذهبی خوبی داشت زمانی که تهران در ایام ستم شاهی در منجلاب فساد و تباهی بود یک جوان تنها چگونه باید خود را حفظ نماید که افرادی که آن زمان را به یاد دارند به خوبی احساس می کنند، در آن ایام بسیار خطرناک و آلوده و حساس در بازار تهران در نزد تاجری مذهبی مشغول به کار شدند و امرار معاش مینمودند و چون آن زمان مذهبی ها غریب و مطرود از جامعه بودند در جلسات خصوصی شرکت می کردند و یکی از مهمترین و حساس ترین جلسات جلسه ای بود که افرادی که شهدای آن زمان چون شهید بخارایی نیک نژاد صفار هرندی و… [در آن شرکت داشتند.]
و تا زمان خدمت سربازی که از خدمت نظام طی سالهای 46-47 معاف شدند و پس از چندی در راه آهن تهران استخدام شدند باتفاق دیگر برادران هم سال خود محمدرضا تقی خاکی، مهدی ابراهیمیان، علی آقا قنبریان و تعدادی دیگر از رفقای محله باغزندان منزل مشترک اجاره داشتند و دوستان ایشان داستانها و خاطرات زیادی از آن شهید در آن ایام نقل میکنند که فرصت دیگری میطلبد که با دوستان شهید باید همنشین شد و باب گفتگو را باز کرد و… و در این ایام بود که ادامه تحصیل را با سختترین شرایط و زندگی محقرانه شروع کردند تا دیپلم را اخذ کردند و گواهینامه رانندگی پایه دوم که یک مرحله بالاتر از مقدماتی بود دریافت کردند و پس از آنها تصمیم به ازدواج گرفتند و خداوند منان سه فرزند دختر و آخرین و چهارمین فرزند ایشان پسر [به ایشان عنایت کرد] و او را محمدعلی نام گذاشتند که [فرزندان] تحصیلات خود را ادامه دادند و دارای تحصیلات عالیه حقوقی و دانشگاهی میباشند.
و پس از پیروزی انقلاب اسلامی تصمیم به سکونت در مشهد مقدس گرفتند و در راه آهن جمهوری اسلامی در واحد سازمان تبلیغات راه آهن خراسان باتفاق آقای روحانی نژاد، -روحانی واحد- مشغول تبلیغات گسترده در منطقه شدند که فعالیت ایشان در سالهای بحرانی انقلاب و مخصوصا با شروع جنگ تحمیلی و کمک رسانی به جبهه و دیدار و کمک رسانی به خانواده شهدا بسیار قابل توجه و حائز اهمیت است و در این ایام بود که کارهای تبلیغاتی بسیار حساس بود که هجمه تبلیغاتی و فرهنگی دشمنان داخلی (منافقین) و دشمنان خارجی (استکبار جهانی) که شهید علاوه بر کارهای فرهنگی در محل کار فعالیت خود را در محل سکونت در خیابان خواجه ربیع در مسجد محل معروف به مسجد حاجی (سرکه؟) شروع کردند که از کارهای برجسته و مهم ایشان علاوه پاسداری در پایگاه کلاس قرآن و تدریس در مسجد را شروع کردند و مربی تعلیم قرآن کریم شدند که همراه قرآن رسالت مهم تبلیغ و موارد خاص و ضروری را مدنظر داشتند که جالب است بدانید که همه این مساله خالصانه و دور از چشم و ریا و خودنمائی که خیلی افراد حتی اقربای نزدیک پس از شهادت شهید با اطلاعیه معلم مربی قرآن و یادبود شهید که اطلاعیه مصور آن موجود است مطلع شدند که شهید چه فعالیتهایی داشته است، که افراد مخلص برای رضای خدا فقط کار میکنند و معمولا پس از حیات آنان کارهای ایشان برای مردم مشخص میشود.
و سرانجام پس از حضور در جبهه و شروع عملیات های پیدرپی والفجر و… و عملیات کربلای 1 و 2 و 3 و 4 و بالاخره کربلای 5 و اعزام نیروها و چون شهید (شاید) مشغول لوله کشی گاز در [منزل بودند،] جبهه ایشان را به تأخیر انداخت که گاز منزل را افتتاح نکرده جداگانه پس از چند روز انفرادی به جبهه رفتند که همزمان با عملیات کربلای 5 پس از ورود به جبهه از ناحیه سر به شهادت رسیدند که بجز قسمتی از چانه شهید، سر شهید از بین رفت و پس از بازگشت پیکر شهید در معراج شهدای مشهد درحالیکه برف میبارید و شهدای زیادی پیکرهای آنان برگشته بود به پدر و مادر و خانواده شهید، از گردن شهید قسمتی را نشان دادند و در تشییع جنازه باشکوهی در فردای آن روز در جوار حرم ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام در صحن آزادی حرم مطهر بهشت ثامن الائمه به خاک سپرده شدند.