شعری بسیار زیبا از جناب علی اکبر روحانی در مورد چنار سوخته
ای چنار سوخته
ای چنار سوخته،ای همچو من دل سوخته
سوختی ازاندرون، اما دهانت دوخته
بوده ای شاهد هزاران،قصه دلدادگان
درتمام تاروپود ت،خاطرات اندوخته
بازکن یکدم دهان و،نام اورافاش کن
آنکه آتش در دل تو،عشق او افروخته
نامرادان خواستند،ازتومراد خویش را
قلب تو گویی برای،حال آنان سوخته
پایداروسربلند،اما دلش آتش فشان
گوئیا درطول دوران،عاشقی آموخته
دل اگر سوزد مسلم،حق جوابش می دهد
پس جواب ماچه باشد،ای چنار سوخته
گرچه گشتی ناتوان و،پیروخسته این زمان
شاهرود هرگز ترا،بردیگری نفروخته
همچو ققنوسی که یابد،زندگی ازسوختن
سوخته لب دوخته،درس وفا آموخته
اهل دل دیدند تو،گردیده ای زارونزار
آب رحمت برتودادند،شدی افروخته
شاخه ای تا زه زتو،پیداشداندراین زمان
کین زمان آنهم چوتو،باشد چنار سوخته
گرکه باشد آرزویی،در دلت روحانیا
روببنداکنون دخیلی،بر چنار سوخته
«علی اکبر روحانی»